سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساعت 7:20 عصر سه شنبه 87/5/29

3***

  تا  از رویایی کودکی بیدار شدم

دستانت غریبه ای را پناه داد

و من اینجا در سوز تمام نگاهها

می سوزم  بخواب نازنیم که

به رفتنت عادت می کنم

مثل  وقتی که به ندیدنت عادت کردم

دیگر حرفی نیست یعین هست

اما می دانم تو را وقتی نیست

می دانم هیچ وقت نمی خوانی  تمام خاطرات  ضربه خورده من به عنوان نامه

ولی  حرفی نیست من به دستانم و چشمانم حرفی نمی زنم که تو دیگر....

¤ نویسنده:

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 
 Atom 

:: بازدید امروز ::
1
:: بازدید دیروز ::
20
:: کل بازدیدها ::
49411

:: درباره من ::

کلبه تنهایی من


ساده ام مثل نگاه کودک،گهگداری آرام مثل آرامش آب ،و دمی چون موج خروشان من همانم که در این تنهایی به خدا و به زمین اندیشم و به انسا نهایی که در این نزدیکی روی سکوی صداقت به امید فردا دل گرمی دارند من همانم که خدا می داند که چه حسی دارم و چه روحی آرام عاقبت با رو حم به سراغ می و مستی و خدا خواهم رفت

:: لینک به وبلاگ ::

کلبه تنهایی من

:: آرشیو ::

یادگاری از مهربانم

:: لینک دوستان من::

****شهرستان بجنورد****
محمد قدرتی
وبلاگ بروبچ باحال خودمون