سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساعت 7:35 عصر چهارشنبه 89/9/10

نوشته بود روی دیوارقمارممنوع
عبور ز دیدار چشم شب ممنوع
قدم زدم میان نگاه بی تابم
 زکوچه تقدیر باز نوشته بودممنوع
چه بی خیال می گذشتم از کوچه چشمت
هی خانوم عبورحتی ز چشم من ممنوع
صدای تو بود چون  پلیس جاده و راه
که کرد توقیف تا ابد نگاه من ممنوع
بگفتمت نگهم کن ببین که بشکستم
به خنده ای تو اشاره که حرف هم ممنوع
به لحظه ای شکست بغض بی پروا
تو خیره گشتی و گفتی که گریه هم ممنوع
بگفتمت که  دمی فرصت رهایی ده
بگفتیم که پرکشیدنت ممنوع
به استخاره چشمت زدم شبی فالی
نوشت که  عشق تو سرمست و پری شده معبود
بگفتمت که ببین مانده ام تنها
برفتی گفتی که ماندنم ممنوع
وحرف آخر ما این بود
 به یادهم نوشتن هم ممنوع 


¤ نویسنده:

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 
 Atom 

:: بازدید امروز ::
8
:: بازدید دیروز ::
11
:: کل بازدیدها ::
49398

:: درباره من ::

کلبه تنهایی من


ساده ام مثل نگاه کودک،گهگداری آرام مثل آرامش آب ،و دمی چون موج خروشان من همانم که در این تنهایی به خدا و به زمین اندیشم و به انسا نهایی که در این نزدیکی روی سکوی صداقت به امید فردا دل گرمی دارند من همانم که خدا می داند که چه حسی دارم و چه روحی آرام عاقبت با رو حم به سراغ می و مستی و خدا خواهم رفت

:: لینک به وبلاگ ::

کلبه تنهایی من

:: آرشیو ::

یادگاری از مهربانم

:: لینک دوستان من::

****شهرستان بجنورد****
محمد قدرتی
وبلاگ بروبچ باحال خودمون