آغاز من سلام
امشب رسیده ام بی تو به انتها
طوفان زده شده درد نهفته ام
آباد از تو،ویران زتو شده حرف نگفته ام
ای مهربان من دستی تکان بده
شاید که باز هم مارا سفر بری
دستی تکان بده ،ای بی وفای من
من از نبودنت دلتنگ گشته ام
شب هم سحر شده اما
به چشم من خوابی نگشته باز
حیران زخود شدم
با این همه شکست
باز از تو گفته ام
شعری نگفته ام از روی میل و عشق
این یک نهفته ای از درد بی تو است
دستی تکان بده وقتی که می روی
باور نمی کنم با ما چنین کنی
باور نمی کنم...