سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساعت 6:10 عصر چهارشنبه 88/7/22

گوشه حوضچه خیالم می نشینم

با ماهی های احساسم بازی می کنم

ماهی هایی با چشمانی پر از امید

بر می خیزم از پنجره تنهاییم

 به رویاهایم چشمک می زنم

آهسته گیسوان اشکهایم را به هم می بافم

درد سنگینی است بر روی سینه ام

صدای شکستن بغض نشکفته ام را

از کوچه حنجره ام می شنوم

فانوس چشمانم را بر می درام

همه جا تاریک است

فانوس را بر بام تنهاییم می گذارم

نکند اشکهایم راه را گم کرده باشند

و

دیگر به چشمانم مهمانی نشوند

درهای اندوه را باز می گذارم

تا شعرهایم جاری شود

مثل اشکهایم

پلکهایم را بر هم می گذارم

وزیر چتر اشکهایم

به یادت...


¤ نویسنده:

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 
 Atom 

:: بازدید امروز ::
5
:: بازدید دیروز ::
2
:: کل بازدیدها ::
50808

:: درباره من ::

کلبه تنهایی من


ساده ام مثل نگاه کودک،گهگداری آرام مثل آرامش آب ،و دمی چون موج خروشان من همانم که در این تنهایی به خدا و به زمین اندیشم و به انسا نهایی که در این نزدیکی روی سکوی صداقت به امید فردا دل گرمی دارند من همانم که خدا می داند که چه حسی دارم و چه روحی آرام عاقبت با رو حم به سراغ می و مستی و خدا خواهم رفت

:: لینک به وبلاگ ::

کلبه تنهایی من

:: آرشیو ::

یادگاری از مهربانم

:: لینک دوستان من::

****شهرستان بجنورد****
محمد قدرتی
وبلاگ بروبچ باحال خودمون