سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساعت 1:24 صبح جمعه 89/1/27

در هوای بی کسی نشسته ام

سرد می شود تنم

مثل سوزش غریب، زیر سایبان غربتی عجیب

آی

اسمان درد تابه کی مرا تو سایبان شوی

خیس گشته گونه ام زین همه

غروب بی کسی

می نویسم آنچنان بی خبر ز عاقبت

بی تفاوت و چه سرد میروم ز هر چه درد

بودن و نبودن ستاره هیچ

حرف می زنم حرف،حرفهای بی کسی

وای از این انزوا وای از این غربت شکستنی

من به اوج ثانیه رسیده ام

هیچ کس اوج درد لایه نگاه من را ندیده است

خنده های من پر از نگاه  وسکرتی عجیب

نیمه شب رسیده است و من هنوز غرق یک نگاه سردسردتر میشوم

با نگاه خوداشاره گر نشسته است

آری این منم همان منی که با غرور می نشست

حال او شکسته است

آری این منم که  تا به صبح

دفتر غرور را پاره می کنم

دیگر از همه گذشته ام

باور م نمی شود همه در نگاه خسته ام

سرد و بی صدا نشسته اند

مثل من که پشت پا زدم به حسرتم

روی یک سکوت بی صدا نشسته اند

 


¤ نویسنده:

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 
 Atom 

:: بازدید امروز ::
6
:: بازدید دیروز ::
2
:: کل بازدیدها ::
50809

:: درباره من ::

کلبه تنهایی من


ساده ام مثل نگاه کودک،گهگداری آرام مثل آرامش آب ،و دمی چون موج خروشان من همانم که در این تنهایی به خدا و به زمین اندیشم و به انسا نهایی که در این نزدیکی روی سکوی صداقت به امید فردا دل گرمی دارند من همانم که خدا می داند که چه حسی دارم و چه روحی آرام عاقبت با رو حم به سراغ می و مستی و خدا خواهم رفت

:: لینک به وبلاگ ::

کلبه تنهایی من

:: آرشیو ::

یادگاری از مهربانم

:: لینک دوستان من::

****شهرستان بجنورد****
محمد قدرتی
وبلاگ بروبچ باحال خودمون