سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساعت 12:11 عصر دوشنبه 91/7/17

دیشب خودم را ناگهان درخواب  دیدم

در بستر تنهاییم تبدار دیدم

من بودم و شب بود ویک درد نهفته

من بودم و تنهایی در خواب خفته

احساس من چون کودکی درگیر غم بود

دستان فردا در پی چشمان من  بود

بوی غریب بی کسی  همراه شب بود

همبستر مکروفریب و انزوا بود

وقتی که شب رفت و من از خوابم رمیدم

بر بسترم ردی زبوی بی کسی  احساس میشد

تعبیرشدخوابم  درون قاب  فردا

تقدیر من حیران شدن در شهر غم بود

با شهرسرد سنگ وشیشه  همسفربود


¤ نویسنده:

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 
 Atom 

:: بازدید امروز ::
15
:: بازدید دیروز ::
8
:: کل بازدیدها ::
50729

:: درباره من ::

کلبه تنهایی من


ساده ام مثل نگاه کودک،گهگداری آرام مثل آرامش آب ،و دمی چون موج خروشان من همانم که در این تنهایی به خدا و به زمین اندیشم و به انسا نهایی که در این نزدیکی روی سکوی صداقت به امید فردا دل گرمی دارند من همانم که خدا می داند که چه حسی دارم و چه روحی آرام عاقبت با رو حم به سراغ می و مستی و خدا خواهم رفت

:: لینک به وبلاگ ::

کلبه تنهایی من

:: آرشیو ::

یادگاری از مهربانم

:: لینک دوستان من::

****شهرستان بجنورد****
محمد قدرتی
وبلاگ بروبچ باحال خودمون