سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساعت 9:23 عصر شنبه 87/4/29

به چشم خسته من باز آمدی نگارم

ولی چه دیر و غریبانه آمدی به یادم

درنگ کردی و بی تاب گشتم از فراغت

چه فایده ، هیچ ندانی که دیر آمدی به سراغم

به گریه رفتم و عمر من طی شد

چگونه گویم از آن رفتن و از آن حالم

به خنده آمدم باز به گریه ام کردی

بهار سبز مرا چون خزان غم کردی

گرفت بر رخ من آن خزان پاییزی

نشست بر سر و رویم ناگهان پیری

من آن مسافر خسته که جاده را گم کرد

هزار ثانیه رفت و هزار قافیه در هم کرد

نیا که دگر دل سرای عشق تو نیست

به خواب رفته و دگر جای پای تو نیست


¤ نویسنده:

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 
 Atom 

:: بازدید امروز ::
4
:: بازدید دیروز ::
8
:: کل بازدیدها ::
50610

:: درباره من ::

کلبه تنهایی من


ساده ام مثل نگاه کودک،گهگداری آرام مثل آرامش آب ،و دمی چون موج خروشان من همانم که در این تنهایی به خدا و به زمین اندیشم و به انسا نهایی که در این نزدیکی روی سکوی صداقت به امید فردا دل گرمی دارند من همانم که خدا می داند که چه حسی دارم و چه روحی آرام عاقبت با رو حم به سراغ می و مستی و خدا خواهم رفت

:: لینک به وبلاگ ::

کلبه تنهایی من

:: آرشیو ::

یادگاری از مهربانم

:: لینک دوستان من::

****شهرستان بجنورد****
محمد قدرتی
وبلاگ بروبچ باحال خودمون