سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساعت 7:10 عصر سه شنبه 87/5/29

3***

پایین را نگاه کن

من را ببین اینجا هستم

چرا همیشه می خواهی بالا را بینی

من که نمی توانم در اوج با تو بودن باشم

اخر می ترسم  مرا چشم کنند که با توام

یادم باشد برای با تو بودن اسپند دود کنم

نکند دختر همسایه مرا از با تو بودن چشم کند

و باز بی تو بودن را تجربه کنم

مثل روزی که زندگی  به من حسادت کرد

و ......

حرفی نیست


¤ نویسنده:

نوشته های دیگران ( )

ساعت 7:8 عصر سه شنبه 87/5/29

3***

ارزو کردم وقتی برگردی

تمام پنجره های خیالم را باز کنم

اما افسوس که این روزها ارزو زیاد و من بی تو.....

¤ نویسنده:

نوشته های دیگران ( )

ساعت 7:8 عصر سه شنبه 87/5/29

3***

امروز هوا بارانیست

اخر چشمانم بغض کرده اند

و هوای آبرویم را ندارند

منتظرند باران خدا ببارد

تا در عریانی باران عریان شوند

فرداست  که همه جا

رسوایی ببار اورند

و سرخی چشمانم

غرورم را به جرم خیانت به قتل برساند

بیچاره چشمانم

که هم اغوشی باران را فریاد می کنند

¤ نویسنده:

نوشته های دیگران ( )

ساعت 5:45 عصر سه شنبه 87/5/29

3***

اینجا نمی شود همه چیز نوشت

اگر تو بفمی همه بودنم بخاطر تو بود

فردا می یایی و مرا به دامن شب می کشانی

اینهم  درد یست

هیس!

نکند کسی صدایمان را بشنود

فاصله ها کم شده

می خواهند تو را از من بربایند

کنارم بایست

دیوانگی شاخ نداره

اری دیوانه شده ام

بی خیال اینجوری مجنون ترم 

وکسی نمی خواهد حرفی از من

کنارم بایست

و لبهای خشک دستانم را رها نکن

تا تو را بهانه نگیرند


¤ نویسنده:

نوشته های دیگران ( )

ساعت 5:42 عصر سه شنبه 87/5/29

3***

خشکسالی شده است

از چشمانم نفهمیدی؟

از لبهای خشک انگشتانم

که دستی را لمس نمی  کند؟

اینها همه حکایت خشکسالی چشمان من است

که تنها هدیه تو به من بود

 بعد از این همه  رفتنها


¤ نویسنده:

نوشته های دیگران ( )

ساعت 5:42 عصر سه شنبه 87/5/29

3***

وقتی می ایی از سکوتم بخوان که شکستم

وقتی می روی از نگاهم  بخوان  ........

دیگر حرفی نیست تمام کاغذهای ذهنم خط خطی شده است


¤ نویسنده:

نوشته های دیگران ( )

ساعت 5:40 عصر سه شنبه 87/5/29

3***

عشق گدایی می کنم

کودکی عصایم کوریم را می بیند

می خندد و بی تو شدن را مسخره می کند

بگذار او هم مرا مسخره کند

اما عصایم هست همان سکوتی که تو را از من جدا می کند

کاسه گداییم را به هوای نرگس خمارت

در خیابان خاطراتمان می گذارم

شاید تو سکه ای از عشق در کاسه دلم بگذاری

شاید هم عصای سکوتم را بر زمین تنهایی بکوبی

حرفی نیست  خیانت قیمتی ندارد

مثل تمام بوسه های من که  قیمتی نداشت...


¤ نویسنده:

نوشته های دیگران ( )

ساعت 5:39 عصر سه شنبه 87/5/29

3***

مرگ می خواهد انگور عمرم را شراب کند

این یعنی هنوز زنده ام هرچند مرده ام

این هم یک فریب

¤ نویسنده:

نوشته های دیگران ( )

ساعت 5:38 عصر سه شنبه 87/5/29

3***

خواب قهر کرده است

من می بوسمش ولی باز....

من که می دانم شب او را فریب داد

مثل فریبا که تو را  فریب داد

باشد بگذار خواب هم برود

 تا رویایی برای دیدن تو نباشد

اینهم یک محرومیت


¤ نویسنده:

نوشته های دیگران ( )

ساعت 5:38 عصر سه شنبه 87/5/29

3***

می گویند سکوت کرده ام

تو که می دانی من تاوان تمام

بی تو شدن را پس می دهم

پس دیگر چیزی نگو

تا هوای دلم ابری نشود


¤ نویسنده:

نوشته های دیگران ( )

<   <<   6   7      >

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 
 Atom 

:: بازدید امروز ::
8
:: بازدید دیروز ::
14
:: کل بازدیدها ::
49293

:: درباره من ::

کلبه تنهایی من


ساده ام مثل نگاه کودک،گهگداری آرام مثل آرامش آب ،و دمی چون موج خروشان من همانم که در این تنهایی به خدا و به زمین اندیشم و به انسا نهایی که در این نزدیکی روی سکوی صداقت به امید فردا دل گرمی دارند من همانم که خدا می داند که چه حسی دارم و چه روحی آرام عاقبت با رو حم به سراغ می و مستی و خدا خواهم رفت

:: لینک به وبلاگ ::

کلبه تنهایی من

:: آرشیو ::

یادگاری از مهربانم

:: لینک دوستان من::

****شهرستان بجنورد****
محمد قدرتی
وبلاگ بروبچ باحال خودمون