سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساعت 7:25 عصر سه شنبه 87/5/29

3***

باید رفت

همه رفته اند

باور کن

من هم  از کودکی به غربت رفته ام

راستی یادت هست دوست داشتی به جایی برسم

امروز رسیدم

می دانی به کجا؟

به جاده هایی پراز تنهایی

به دهکده ای به نام هیچستان

به کلبه ای به نام تنهایی

دیگر هیچ کس نمش ناستم

حتی جوانی

و زیبایی که در نگاهم بود

غروری که مرا تا اوج عشق می برد

هیچ شده ام

باور کن

هیچ.......


¤ نویسنده:

نوشته های دیگران ( )

ساعت 7:22 عصر سه شنبه 87/5/29

3***

وقتی بزرگ شدم فهمیدم شانه هایت رااز من ربوده اند

راستی کی بود؟

اهان یادم امد

روز مرگ کودکیم

من دیگر به تنهایی تکیه داده ام

اره قبو ل قبول من بزرگ شده ام

نباید حرفهای بچگانه بزنم

اما..........

باشد دیگر ادامه نمی دهم


¤ نویسنده:

نوشته های دیگران ( )

ساعت 7:21 عصر سه شنبه 87/5/29

3***

می خوام در اغوش شب به خواب روم

نکند امشب دوباره در خواب ازارم دهی

سخت است صبح بفهمم نیستی

و کودک احساسم نبودنت را فریاد زند

 تو که می دانی او با تو احساس شد

و گرنه من که چیزی نیستم.....


¤ نویسنده:

نوشته های دیگران ( )

ساعت 7:20 عصر سه شنبه 87/5/29

3***

نیستی  کجایی

راستی به اندازه تمام مهربانها حسود شده ام

حتی به خدا.

اخر چرا باید خدا با تو باشد

 و نگهدار تو

اما من در حسرت  یک نگاه تو.........


¤ نویسنده:

نوشته های دیگران ( )

ساعت 7:20 عصر سه شنبه 87/5/29

3***

  تا  از رویایی کودکی بیدار شدم

دستانت غریبه ای را پناه داد

و من اینجا در سوز تمام نگاهها

می سوزم  بخواب نازنیم که

به رفتنت عادت می کنم

مثل  وقتی که به ندیدنت عادت کردم

دیگر حرفی نیست یعین هست

اما می دانم تو را وقتی نیست

می دانم هیچ وقت نمی خوانی  تمام خاطرات  ضربه خورده من به عنوان نامه

ولی  حرفی نیست من به دستانم و چشمانم حرفی نمی زنم که تو دیگر....

¤ نویسنده:

نوشته های دیگران ( )

ساعت 7:18 عصر سه شنبه 87/5/29

3***

این نامه را برای تو نوشتم

می دانم  نمی خوانی

اخر گفته اند تومهم شده ای

شنیده ام ماه اسمان فریبایی شده ای

یعنی وقت نمی کنی دست خط خسته ام را بخوانی

باور کن دستانم  نمی گذارند از تو یاد نکنم

چشمانم بهانه  می گیرند

و بغض که هرشب  با چشمانم بازی می کنند

مرا ببخش عزیزم  که باز یادت کردم

اخر تو دیگر مال  من نیستی کودکی تمام شد

و تو دیگر نیستی که مرا در زیر دستانت پنهان کنی

و بگویی هیچ کس اینجا نیست

چقدر ساده بودم

فکر می کردم هیچ کس در زیر بازوی تو مرا نمی بیند

و من پنهان شده ام

راستی  پسرک همسایه هم بزرگ شده

  مثل تو

اما

 مهم نشده

دیروز دیدمش داد می زد حراج شد

خندیدم البته نفهمید

نگذاشتم خنده خسته ام را ببیند

اخر تو می گفتی به او نخند

و من از ترس چشمانت

از او فرار می  کردم

هنوز که هنوزه به غرورت خیانت نکرده ام

اما تو ....

باشد به حرمت همه چیز سکوت!


¤ نویسنده:

نوشته های دیگران ( )

ساعت 7:15 عصر سه شنبه 87/5/29

3***

شنیده ام بزرگ شده ای

اما من هنوز کودکم

می دانی چرا تو بزرگ شدی؟

چون عاشق نشدی

و ترانه ای عاشق تو شد

و تو او را در اغوش کشیدی

 نه قهر نکن

گله نمی کنم

تاز ه خوشحالم

چون بعد تو اغوشم برای همیشه

کسی را در اغوش نمی کشد

باور کن


¤ نویسنده:

نوشته های دیگران ( )

ساعت 7:14 عصر سه شنبه 87/5/29

3***

روزی در قاب نگاهم تو را یافتم

به میمنت مهربانیهایت به ترانه هایم

تو را در طاقچه لحظه هایم می گذارم

و هر روز  با دیدن نگاهت  به فردا می نگرم...


¤ نویسنده:

نوشته های دیگران ( )

ساعت 7:13 عصر سه شنبه 87/5/29

3***

دفتر خاطراتم را باز می کنم

شاید از تو ادرسی باشد

شاید در جایی رد پایی از بوسه ای مانده باشد

شاید جایی گفته باشی دوستم داری

اینجا نوشته ای .......

بغض نشکفته ای حنجره ام را ازار می دهد

هیچی

 بی خیال گذشتیم از همه عشقی که تو فراموش کردی


¤ نویسنده:

نوشته های دیگران ( )

ساعت 7:11 عصر سه شنبه 87/5/29

3***

وقتی تو بودی انقدر دیوانه بودم که یادم رفت تو را ارزو کنم

ولی حال که نیستی می خوام تورا نذر کنم

اما هیچ کس هوای دعاهایم را ندارد

اخر من فقط به چشمان تو سجده می کند

وای باز هم گفتم

اینهم یک رسوایی دیگر.......


¤ نویسنده:

نوشته های دیگران ( )

<      1   2   3   4   5   >>   >

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 
 Atom 

:: بازدید امروز ::
12
:: بازدید دیروز ::
5
:: کل بازدیدها ::
49283

:: درباره من ::

کلبه تنهایی من


ساده ام مثل نگاه کودک،گهگداری آرام مثل آرامش آب ،و دمی چون موج خروشان من همانم که در این تنهایی به خدا و به زمین اندیشم و به انسا نهایی که در این نزدیکی روی سکوی صداقت به امید فردا دل گرمی دارند من همانم که خدا می داند که چه حسی دارم و چه روحی آرام عاقبت با رو حم به سراغ می و مستی و خدا خواهم رفت

:: لینک به وبلاگ ::

کلبه تنهایی من

:: آرشیو ::

یادگاری از مهربانم

:: لینک دوستان من::

****شهرستان بجنورد****
محمد قدرتی
وبلاگ بروبچ باحال خودمون