سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساعت 4:5 صبح جمعه 88/1/28

آغاز من سلام

امشب رسیده ام بی تو به انتها

طوفان زده شده درد نهفته ام

آباد از تو،ویران زتو شده حرف نگفته ام

ای مهربان من دستی تکان بده

شاید که باز هم مارا سفر بری

دستی تکان بده ،ای بی وفای من

من از نبودنت دلتنگ گشته ام

شب هم سحر شده اما

به چشم من خوابی نگشته باز

حیران زخود شدم

 با این همه شکست

باز از تو گفته ام

شعری نگفته ام از روی میل و عشق

این یک نهفته ای از درد بی تو است

دستی تکان بده وقتی که می روی

باور نمی کنم  با ما چنین کنی

باور نمی کنم...


¤ نویسنده:

نوشته های دیگران ( )

ساعت 8:57 عصر چهارشنبه 87/7/24

3*

عاشقانه می ستاییم

مثل روز را که به خاطر خورشید می ستایند

دلم را می رنجانی به وسعت یک ماندن خیالی

نمی دانی به اندازه حجم گذ رت بر دلم ، تنهایم

نمی دانی کوچه دلم پر شده از خاطراتت

ارام می ایی نکند احساسم را بیدار کنی

اما احساس من بد خوابتر از یک لرزش زمین است

می خوام سفر بخیر بگویم ولی تازه سفرت را شروع کرده ای

می بینی چه ساده ام بازهم  می خواهم فریب بخورم

با زمی خواهم ساقی ضیافت چشمانت شوم

بیا اینبار تو جام اول را بریز

بیا اینبار تو ساده گیم را تشبیه کن

می بینی جام اولت  دلم را لرزاند

اینجا همه ساقیند اما من ساقی تر

همه چیز اماده

دل   ساده و خسته  من

بغض نشکفته من

لبان خشکیده از بوسه های تنهاییم

با کدامین شروع کنم ای رفته ازتمام رفتنها

جام کدام شراب را به چشمانت بنوشانم

تو انگار نمی دانی من اواره ام

تو نمی  خواهی بفهمی هر جام از دل من 80 ضربه  غربت نشینی دارد

راستی با خودم عهد بستم امشب در میخانه نگاهت توبه کنم

دیگر نپرس پس من چه

که تو هستی اما من به خمار خانه تنهایی رفته ام

می خندی

از چه از حال به خرابات رفته ام

یا از تمام کوچه های دلم که خاطره نوشته ای

هر چه گفتم روی دلم ننویسید هیچ کس نفهمید چه می گویم

می بینی تمام دیوارهای دلم پر از نوشتههای شکستنی است

پس دیگر چیزی از ماندن نگو که اینها همه تکرار یک دروغ نگفتنی است.


¤ نویسنده:

نوشته های دیگران ( )

ساعت 8:50 عصر چهارشنبه 87/7/24

3*

دوباره بوی خیانت می اید

اما اینبار خوب حس کردم

زودتر از آنکه دوباره به محاکمه کشیده شوم

و خودم را در تنهایی حبس کنم


¤ نویسنده:

نوشته های دیگران ( )

ساعت 8:47 عصر چهارشنبه 87/7/24

3*

میگویند بنویس چه بنویسم

اتفاقی نیافتده است

قط من به جرم میخوارگی چشمانی  که خیانت می کرد

به حبس ندیدنش محکومم

همین.


¤ نویسنده:

نوشته های دیگران ( )

ساعت 8:46 عصر چهارشنبه 87/7/24

3*

از دلم خبر نگیرید او خفته است

اخر راه طولانی را در جاده شکست پیموده است

¤ نویسنده:

نوشته های دیگران ( )

ساعت 11:11 عصر سه شنبه 87/6/26

من دیر رسیده ام

همه نگفته ها گفته

همه عشقها مرده

من در حسرت مانده ام

کسی برای عشق فریب می دهد

کودکی شاخه گل رزی را در دست

داد می زند شاخه ای 1000

دلم می گیرد کودک می خندد

نکته جالبی است

با ته مانده ای از دیوانگی

به چشمانش سفر می کنم

چه حس خوبی چشمانش خیانت نمی کند

امروز بوی خیانت  آمد

باور کن می میرم  از این خیانت

حسی بدی بود حس دیوانگی

نمی نویسم و  یاداداشت می کنم

تاریخ دردهای نهفته ام

هیچ مپرس که دردهایم نگفتنی است

چشمانم می سوزد

کاش کسی نبود  کاش باران می آمد

کاش چشمانم در باران عریان شوند

کاش لبان خسته نگاهم، می لرزید

بویی از خیانت

اشکهای نهفته

شعرهای نگفته

وای دیر شد

دیر امدم خیلی دیر

خدا همه چیزرا قسمت کرده بود

خدا عشق تو را به خیانت  تبدیل می کند

نمی نویسم یادداشت می کنم

بغض گلویم را می فشارد هیچ نمی گویم

نکند کسی بفهمد از خیانتها ست که می روم

می خوام فرار کنم دردی است درد آوارگی

دیگر راهی نیست

ای خواب بیا  و از این درد رهایم کن

شب است  درد می کشم

از انسانهای  بی درد

دیوار دلم تاریک است

شمع ها همه خاموش

چیزی نمی خورم فقط غصه

باورکن روزه سکوت گرفته ام

آبروی اعتبارم می رود

بی اعتبار می شوم

چیزی نمی گویم لبانم از درد می خندد

عادت کرده  از کودکی

نخندید به شعرهایم

شعرهایم قافیه را باخته اند

مثل خودم

انها هم مثل من بی اعتبار شدند

گونه هایم  خیس شد دیگرراهی نیست

دیگرچیزی نگویید که عاقبت من هم مردم


¤ نویسنده:

نوشته های دیگران ( )

ساعت 7:44 عصر سه شنبه 87/5/29

3***

هر شب با اشکهایم به گلدان خاطراتم اب می دهم

نکند ا زبی تو شدن خشک شوند

و مرا دیوانه بخوانند

هر چند دیگر برای تو فرقی نمی کند

اما من هنوز................

 


¤ نویسنده:

نوشته های دیگران ( )

ساعت 7:29 عصر سه شنبه 87/5/29

3***

می گویند نباید خوابهایم را تعریف کنم

باشد حرفی نیست

من می ترسم به همه بگویم هنوز تو راخواب می بینم

اخر می گویند دیگر نامحرمی

و خوابت را از من بجرم نبودنت می دزدند

¤ نویسنده:

نوشته های دیگران ( )

ساعت 7:27 عصر سه شنبه 87/5/29

3***

دیروز در ایینه خودم را دیدم

نمی دانم چرا موهایم زود سفید نمی شوند

می خواهم من هم بزرگ شوم

و همه مرا تجربه کنند

می خواهم  همه بدانند که تنهاییم را باور کرده ام

من پیر می شوم موهایم غصه می خورند و هوا داری می کنند


¤ نویسنده:

نوشته های دیگران ( )

ساعت 7:25 عصر سه شنبه 87/5/29

3***

می گویند این روزها همه خیات می کنند

باید مواظب باشم

ولی نه من دیگر به خیابان رفاقت نمی رسم

تا به پای خیانت برسم

همین فرداست  که زندگی به من خیانت می کند

و مرگ رفاقتش را شروع می کند


¤ نویسنده:

نوشته های دیگران ( )

<      1   2   3   4   5   >>   >

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 
 Atom 

:: بازدید امروز ::
2
:: بازدید دیروز ::
3
:: کل بازدیدها ::
49355

:: درباره من ::

کلبه تنهایی من


ساده ام مثل نگاه کودک،گهگداری آرام مثل آرامش آب ،و دمی چون موج خروشان من همانم که در این تنهایی به خدا و به زمین اندیشم و به انسا نهایی که در این نزدیکی روی سکوی صداقت به امید فردا دل گرمی دارند من همانم که خدا می داند که چه حسی دارم و چه روحی آرام عاقبت با رو حم به سراغ می و مستی و خدا خواهم رفت

:: لینک به وبلاگ ::

کلبه تنهایی من

:: آرشیو ::

یادگاری از مهربانم

:: لینک دوستان من::

****شهرستان بجنورد****
محمد قدرتی
وبلاگ بروبچ باحال خودمون