یک نفر دیشب مرا ویرانه کرد
پشت لبخندش مرا قلاده کرد
یک نفر من را به باد درد داد
قصه های گفته را بر باد داد
یک نفر امد مرا شیدا کند
روی چشمم خانه ای پیدا کند
لیک چشمانم خمار اشک شد
دل اسیر درد بی همدرد شد
یک نفر دیشب صدایم راشناخت
غصه های رفته را او باز یافت
یک نفر دیشب قمار عشق زد
بی سبب مارا به پای دار زد
برگ اول را به سود من نشاند
خنده را بر روی لبهایم کشاند
برگ دوم مات و مبهوتش شدم
چون مرا تا اوج مخموری کشاند
جام مستی را زد و مستم بکرد
من چه ساده دور گشتم ز غم
ناگهان امشب دوباره دیدمش
پای میز یک بساط و یک قمار
روبرویش دختری زیبا ومست
همچو من دلداده بود وجان به تن
گفتمش اینجا که جای عشق نیست
جای قلاده زدن بر مهر نیست
آن پری رو مات و مبهوتم نشست
بی خبر از قصه جامش را شکست
ناگهان از خواب غفلت دور شد
در کنار لحظه ها مسکوت شد
آن پری رو روح و احساسم ببود
بازامشب جای من او رفته بود
تا دوباره بشکندحس مرا
پشت دیواری نگاه اشک مرا
باز امشب من دوباره تاختم
مثل شبهای دگر جان باختم